دلنوشته شقايق گلزاده



الو 


سلام بابا خوبي؟


خسته نباشي 


چه خبر؟


ميخواستم تولدتو تبريک بگم 


آرزو ميکنم


آرزو ميکنم که


چه آرزويي کنم؟


گوشيو ميزارم رو ميز و بيخيال زنگ زدن ميشم 


ولي از تصور تنهايي تو شب تولدش تن و بدنم ميلرزه و قلبم به درد مياد 


چرا آخه؟


چرا نشد بمونيم کنار هم اين شبو جشن بگيريم 


بابا کنار ما که حالت خوب نبود


آرزو ميکنم الان حالت خوب باشه 


(بهش زنگ زدم، نميدونست امروز تولدشه، اولين نفري بودم که بهش تبريک گفتم)


اولش با يه درد و دل ساده شروع شد 


درکم کردي 


آرومم کردي 


اميد دادي 


گفتي ميتونم بمونم کنارت گذشته رو يادت بره


وعده ساختن دادي 


فک ميکردم فقط حرفه 


ولي وقتي هرروز بعد از کار خسته ميومدي دنبالم تا فقط چند دقيقه ببينيم و کل روز واسه همون چند دقيقه سرحال و خندون بودم فهميدم يه اتفاقي داره ميوفته 


مگه ميشه دلخوشي من 23 ساعت و پنجاه و پنج دقيقه همون پنج دقيقه باشه که تو رو ميديدم؟


هرچي بيشتر ميشناختمت بيشتر خوشم ميومد ازت 


وقتي از خدا حرف ميزدي 


از اعتقاداتت ميگفتي 


از اصولي که بهش پايبندي 


و از قلب مهربونت 


دورغ نگم غير از اينا 


ظاهرم برام مهم بود 


قد بلندت و چشماي عسلي خوشگلت که هر وقت نگاه ميکنم توش غرق ميشم


وقتي عکساي بچگيتو نشونم دادي دلم لرزيد يه پسر بچه شر و شيطون و بانمک با يه دل مهربون که با وجود بزرگ شدنش مثه آدماي ديگه دلش سنگ نشد 


همونقدر معصوم باقي موند 


و من شيفته تو شدم 


من با عقلم عاشقت شدم 


وقتي دستمو ميگرفتي ميبرديم جاهاي دنجي که خودمون کشف کرده بوديم انگار رفتم تو سرزمين عجايب 


تبديل ميشدم به پرنسسي که شاهزاده دستشو ميگيره و شبا ميبرتش به يه دنياي سحرآميز که توش


سياهي نيست 


بدي نيست 


اميد هست 


لبخند هست 


خدا هست 


هيچي به اندازه اون چايي گل سرخا تو توچال بهم مزه نميداد  


هيچي بهتر از شب گردي تو ده ترکمن هوامو عوض نميکرد 


هيچي بهتر از املت هاي سحرگاهي تو شيان سرحالم نمياورد


و تجربه کردن اينا با تو خودش دنياي ديگه اي بود 


من عاشقت شدم و فکر ميکنم اين عشق انتها نداره 


تو با کارات و حرفات با دلبري هاي به سبک خودت منو هرروز ديوونه تر ميکني 


من خوشحالم که تورو دارم 


خدا تورو براي من فرستاده 


و من واسه اين فرستادش روزي هزاربار شکر ميکنم 


با نام و ياد خدا عشقمون تو 1398/02/05 آسماني شد 


خدا برام نگهت داره 


http://s8.picofile.com/file/8358699300/WhatsApp_Image_2019_04_27_at_12_51_48.jpeg


shaqayeq golzadeh


شقايق گاده


ديشب دستامو بردم بالا تا از خدا خيلي چيزا بخوام 


با کمي مکث ديدم هرچي خواستم بهم داده 


سلامتي و کار خوب و شوهر مهربون، اينا باعث ميشه من احساس خوشبختي کنم 


ناشکري نميکنم ولي کافي نيست 


بازم ميخوام 


دل خوش براي خانوادم 


مادرم، خواهرم، برادرم و پدرم 


براي خانواده محسن هم همينطور


براي مادرش، پدرش و خواهرش


چرا که قسمتي از خوشبختي ما وابسته به اوناست 


براي تمام کسايي که اطرافم هستن 


براي تمام کسايي که کوچک ترين نقشي تو زندگيم داشتن 


چه خوب و چه بد 


آرزوي خوشبختي ميکنم 


خدايا منو فراموش نکردي و دستمو گرفتي 


منو از نعمت هات بي بهره نزاشتي 


خدايا اطرافيانم هم هرچي خواستن بهشون بده 


اگه غمي ميدي، صبرشم بده 


اگه به صلاحشون نيست، متوجهشون کن


اگه کج ميرن، تو راه رو نشون بده


خدايا نميخوام تو خير و صلاح و تقديرشون دخالت کنم ميدونم تو مهربوني بعد هر غمي يه جايزه اي براشون در نظر ميگيري 


نميتونم غم کسيو ببينم ولي راضي ام به رضاي تو 


راضي ام به صلاح تو 


براي من که خوب رقم زدي 


براي همه انشالله خوب رقم بزني 


ممنون 


نه که بشينم فقط براي اينو اون دعا کنما 


 يه سري دعا هاي خصوصي هم کردم براي زندگي مشترکم 


بازم حرف داشتم ولي امروز متاسفانه خيلي شلوغه وقت نميکنم همشو بنويسم ولي ميام حالا کاملش ميکنم اگه يادم نره چيا ميخواستم بگم


اوووف آدم حرصش در مياد از دست بعضي ها


حالا ميام غر غر هم ميکنم بعدا


http://s6.picofile.com/file/8375870250/Untitled.jpg


 


ميدوني چرا خدا انقدر صبوره؟


در مقابل همه چي سکوت ميکنه تا به وقتش 


ميدوني چرا؟


چون فقط اونه که همه چيو ميدونه 


تو زندگي همه ي ما، يه اتفاقايي ميوفته که اگه همه چيو ميدونستيم، بازخوردمون نسبت به اون اتفاق چيز ديگه اي بود


شده گاهي براي کسي اتفاقي بيوفته و تو شاهد بازخوردش به اون اتفاق باشي و چيزايي رو بدوني که اون نميدونه؟


با خودت ميگي اگه ميدونست، عکس العمل ديگه اي نشون ميداد


دقيقا همينطوره


پس ميتوني خودتو بزاري جاي اون آدم 


تو زندگي همه ما چيزهايي وجود داره که ما نميدونيم 


صبوري کنيم تا به وقتش


بياين به همه چي از اين زاويه نگاه کنيم "يه چيزايي هست که ما نميدونيم"


اين باعث ميشه يه کم عميق تر به مسائل نگاه کنيم 


يه کم تامل و تفکر کنيم 


صبور تر باشيم و آروم تر زندگي کنيم 


فقط خداست که همه چيو ميدونه 


کاش قبول کنيم که 


يه چيزايي هست که نميدونيم.


#شقايق_گاده


خوب بزارين براتون بگم بعد از نوشتن يادداشت با عنوان م ن م ر ت ب م در تاريخ 98/05/26 چيکارا کردم 


به نام خدا 


من فقط کاغذ هايي که هفته گذشته گذاشتم رو کيس و يه ساعت قبل نوشتن اون يادداشت پخش زمين شده بود و من حال نداشتم بردارم، بالاخره برداشتم 


و تمام 


نميدونم ميتونين عمق فاجعه رو درک کنين يا نه 


من خيلي سعي کردم که مرتب باشم و کارامو به بعد موکول نکنم 


ولي فقط سعي کردم 


و هر دفعه که چشمم به اين نوشته که رو مانيتورم چسبوندم ميوفتاد به خودم ميگفتم ديگه بايد انجامش بدم


و بالاخره پس از گذشت 1 ماه و 25 روز


طي يک حرکت خفن از اتاقم شروع کردم و همه لباسارو شستم و مرتبم کردم و الان که ميرم تو اتاقم کيف ميکنم 


البته هنوز يه کمي کار داره در اولين فرصت مناسب که وقت کافي داشته باشم ميرم و همه چيو تميز ميکنم 


من حالا وقتي ميرسم خونه ديگه لباسامو تا ميکنم و جايي ميزارم که بايد باشه و صبح که از خواب بيدار ميشم به در و ديوار و خودم و بقيه کمتر غر ميزنم و خيالم راحتتره 


و دارم از مرتب بودن لذت ميبرم و مرتب بودن رو کم کم به عادت هاي خوب خودم اضافه ميکنم 


و ازون جايي که خيلي ولخرجم و بي برنامه خرج ميکنم دارم يه کارايي هم براي پس انداز خودم ميکنم 


و ميخوام با دقت و برنامه خرج کنم که تو موقعيت هاي خاص کاسه چه کنم چه کنم دستم نباشه 


البته که هيچوقت خداروشکر بي پول نموندم و اينو مديون لطف و نگاه پر محبت خدا هستم 


خدايا شکرت واسه همه چي


http://cdn.asriran.com/files/fa/news/1391/10/27/262674_515.jpg


من ازين ترفند براي مرتب کردن تيشرت ها و لباس ها استفاده کردم خوبيش اينه که در يک نگاه تمام لباس ها مشخصه و نياز نيست کشو رو زير و رو کني تا ببيني چي داري بپوشي


البته نه همه لباس ها، لباس هايي که ممکن بود چروک  يا خراب بشه روي آويز لباس گذاشتم 


خرجش فقط يه سرچ تو گوگل اونوقت راه حل هاي جالبي هست براي مرتب شدن و مرتب باقي موندن 


نميدونم اسمش بيخياليه يا چي


در هر حال برام مهم نيست آخرش چي ميشه


من کاري که فکر ميکنم درسته انجام ميدم 


درست، از نظر هرکسي تعريف متفاوتي داره


البته که نشنيدن حرفاهاي منفي خيلي سخته 


مخصوصا اگر اون آدما کسايي باشن که باهاشون زير يه سقف زندگي ميکني


ولي در حسرت انجام دادن کاري نماندن، مي طلبه که کر بشي


اگر فکر ميکني توانايي قضاوت نکردن از روي ظاهر زندگي مردم نداري، بايد کور هم بشوي


و زماني که کسي درک خواسته هاي تورا ندارد و توضيح دادن برايش مثل آب در هاون کوبيدن است بهتر است لال هم بشوي 


تا زندگي برايت شيرين شود


از اطلاعات غافل نشو و تا ميتواني کسب اطلاعات کن 


که افکار و اعتقادات هم، مثل آب يکجا بماند گنداب ميشود


و کسي را (انسان، حيوان و.) مورد آزار قرار نده


تا وجدان آسوده داشته باشي


http://s2.picofile.com/file/8373432068/WhatsApp_Image_2019_09_25_at_15_01_57.jpeg


شقايق_گاده


درسته زندگي مشترک اونقدري که فکر ميکردم گل و بلبل نيست  


دعوا داره، اختلاف نظر داره، دلگيري داره ولي ته تهش اطمينان قلبي داري به بودنش و اين خودش درصد بالايي از مشکلاتو حل ميکنه


از قشنگياش بخوام بگم براتون


حس امنيت داره، حمايت داره، همدم داره


يکي که سراپا گوشه تا تو رو بشنوه، ببينه، حست کنه


باهات اشک بريزه و باهات بخنده 


يه پشتيبان هميشگي 


يکي که تورو واسه يه عمرش انتخاب کرده


و بي آرايش و بي تجملات


خود خودتو بيشتر دوست داره 


يکي که وقتي بهت نگاه ميکنه به وضوح درونت رو هم ميبينه


يکي که  با تمام خستگي بعد از محل کار بياد و تو کاراي خونه بهت کمک کنه 


يکي که باهات قهره ولي باهات حرف ميزنه، نگرانت ميشه، دستتم ميگيره 


يکي که شبا دستش زير سرت خواب بره ولي دلش نياد بيدارت کنه 


يکي که وقتي ميبينه رو تخت ولو شدي و همه جا رو گرفتي دلش نياد جابه جات کنه و خودش ميره رو زمين ميخوابه


يکي که ته ديگ ماکاروني رو باهات تقسيم ميکنه و هميشه خوشمزه ترين جاي غذارو ميزاره واسه تو


يکي که وقتي جورابت نيست جورابشو بهت ميده و چون بزرگه براي پات از گوشه هاش ميگيري منگنه ميکني تا از پات در نياد، هيچي بهت نميگه که هيچ، خندش هم ميگيره


يکي که لباساشو ميپوشي ولي جاي غر زدن ميگه چقدر بهت مياد


يکي که بهش ميگي ميخواي لاغر کني ولي دلش نمياد گشنه بموني و هي نگران خورد و خوراکته 


يکي که وقتي از حموم مياي نگات کنه و چشاش برق بزنه بگه چقدر تو خوشگلي آخه


يکي که وقتي ناز ميکني و بهونه ميگيري نازتو ميخره پا به پات مياد تا اروم شي 


يکي که وقتي حالت خوب نيست بيشتر از خودت نگرانت شه


يکي که عاشق هرغذايي باشه که با دستاي تو درست شده 


يکي که مواظبت باشه و نزاره کسي چپ نگات کنه 


يکي که وقتي دستاشو ميگيري، وقتي خودتو ميچپوني تو بغلش همه چي يادت بره 


يکي که وقتي بهش ميگي بوسم کن انقدر ميبوستت تا تموم شي 


يکي که تمام تلاششو ميکنه تا در کنار تو زندگي خوبي داشته باشه و تو توو آرامش باشي 


يکي که نميزاره حسرت هيچ ديوونگي تو دلت بمونه


زندگي من اين يکيه  (خدا نگهش داره برام)


واسه همه ازين يکي ها آرزو ميکنم 


يکي که براتون کافي باشه 


http://s2.picofile.com/file/8370653650/Untitled.jpg


اينم يه عکس داغ تازه از تنور درومده تو راه رفتن به محل کار 7:30 صبح 


من فداي ريش و سيبيلت بشم آخه سيبيل قشنگ من


شقايق گاده


 


صبح زيباتون بخير 


من امروز صبح براي هزارمين بار کارت مترومو گم کردم و اصلا هم يادم نمياد آخرين بار کجا ديدمش 


وقتي صبح همسرم اين نکته رو متذکر شد که تو شه هستي ازش ناراحت شدم و بهش گفتم اول صبحي تحقيرم نکنه 


ولي اين کجاش تحقيره؟


من واقعا شه هستم و اين يک خصوصيت 


حالا خوب يا بد


واقعيت اينه که من  شه و هواس پرت و سر به هوام و يک سره تو خيالات سير ميکنم، ميترسم بعدا برام مشکل ساز شه وقتي مسئوليت هاي سنگين تري روي دوشم باشه و هواس پرتيم نه تنها خودم، بلکه به بقيه هم آسيب برسونه 


پس با اين حساب ميخوام سعي کنم تنبلي رو بزارم کنار و ياد بگيرم هرچيزي رو سرجاش بزارم 


واقعا کار مشکليه من آدمي هستم (نميخوام ديگه باشم) که ترجيح ميدم جوراب، لباس، شلوار، وسايل آرايش و هرچيزي که براي حاضر شدن صبح احتياج دارم تو کمد رو هم ريخته باشه و هرروز صبح در حال اتو کردن لباس هاي از دهن گاو در آوردم باشم تا اينکه همش رو جا لباسي مرتب باشه و خيلي شيک حاضر شم 


مسخرست ولي به نظرم آدم وقتي از سرکار مياد خونه دوست داره تمام چيزهاي مربوط به کار و نيست و نابود کنه و از جلو چشم برشون داره و از زمان باقي مانده تا صبح روز بعد لذت ببره تا اينکه مثل آيينه دق بزاره رو آويز جلو چشم 


البته اين براي کسايي صدق ميکنه که مثل من از کارشون بدشون مياد 


و براي خرج و مخارج و از رو بيکاري ميان کار ميکنن 


البته خداروشکر ميکنم لااقل اين کارو دارم خيلي ها همينم ندارن 


ولي خيلي ها بهترشم دارن يعني کاري که بهش علاقه دارن 


نوش جونشون قطعا لياقتشو دارن يا کسيو دارن که حمايتشون ميکنه و يا جرات ايستادن در مقابل کسيو دارن که حمايتشون نميکنه در هر حال اونا موفق هستن چون کاريو ميکنن که بهش علاقه دارن 


خلاصه اينکه فکر ميکنم بهتره با واقعيت کنار بيام و زندگي رو براي خودم آسون تر کنم 


لباسامو از توي کمد در بيارم و بزارم رو آويز و اگر چشمم بهش خورد بدونم وقت زيادي ندارم و بشينم و کاراي مورد علاقمو انجام بدم 


پياده روي کنم، کتاب بخونم، فيلم ببينم و عشق و حال کنم 


من توي کار هم همينقدر شه هستم 


همه ي مدارک و روي هم تلنبار ميکنم و وقتي دنبال چيزي ميگردم همه رو ميريزم بيرون و هر سري هم به غلط کردن ميوفتم ولي کارم که راه ميوفته همه چي يادم ميره (يه بار جستي ملخک.)


همه فکر ميکنن رئيس دفتر ها آدم هاي با نظم و ترتيبي هستن ولي من بعد از گذشت 3 سال و 7 ماه و 7 روز هنوز هم شه هستم 


و هنوز استرس ميگيرم وقتي کسي بهم ميگه چيزيو پيدا کنم و ميگم از شنبه بايگاني ميکنم ولي نميکنم 


من يک شه به تمام عيار هستم 


من وقتي ميخوام برم مهموني کمد لباس ها رو خالي ميکنم رو زمين، وقتي ميخوام ارايش کنم کيف آرايش رو خالي ميکنم رو ميز، وقتي دنبال گل سر ميگردم صندوقچه گل سر هارو هم خالي ميکنم و همه چيو ميريزم و حاضر ميشم بعدم ميگم اومدم خونه جمع ميکنم و چون خيلي تنبل هستم وقتي ميرسم خونه خستم و ميخوابم و فرداشم که سر کارم وقت نميکنم يه دو سه روزي اتاق تو همون حالت ميمونه تا يکي با فحش و لعنت دست به کار شه و اتاق رو تميز کنه واقعا از گفتن اين حرف ها شرمندم و پشيمونم ميخوام مرتب باشم و اينو مينويسم و ميچسبونم به 


به کجا بچسبونم کسي نبينه مسخرم کنه؟


زير ميز مثلا؟


اونجا رو که خودمم نميبينم 


رمزي مينويسم خوب 


يه کاغذ ميچسبونم به مانيتور و روش مينويسم 


م ن م ر ت ب م 


خوبه اينجوري نه؟


يعني ميشه منم مرتب شم؟


برام بمونه هميشه تا آخر عمر 


بريم ببينيم چي ميشه 


بلکه اين ذهن آشفته هم بتونيم مرتب کنيم 


با اجازه من از کاغذ هايي که هفته گذشته گذاشتم رو کيس و يه ساعت پيش پخش زمين شد و من حال نداشتم بردارم شروع کنم 


چون گشنم بود اون موقع، واقعا آدم بي صبونه حال نداره کاري بکنه 


درک کنيد لطفا اين ربطي به شه بودن و تنبلي نداره :)


حالا صبونمم خوردم کار خاصي هم ندارم ببينم چيکار ميکنم 


http://s3.picofile.com/file/8369810518/WhatsApp_Image_2019_08_17_at_10_24_30.jpeg


اين شما و اينم شقايق و همسرش که در کمتر از يک ساعت حاضر شدن و رفتن عروسي 


ديگه خودت تا تهش برو.


 


هي مينويسم و هي پاک ميکنم 


نميدونم درست  چيه و غلط چيه 


فقط کاش يکي بود موقع گرفتن تصميمات بزرگمون بهمون ميگفت اين چيزي نيست که تو ميخواي احمق 


اين چيزيه که تو فکر ميکني ميخواي 


چيزي که فکر ميکنيم ميخوايم به جرات 85% تاثير افراديه که پيشمون هستن و خواستشون با خواست ما متفاوته ولي باعث ميشن فکر کنيم اون چيزي که ميخوايم اون چيزيه که اونا ميخوان


و اين فقط و فقط براي کسي اتفاق ميوفته که خودشو نميشناسه ولي فکر ميکنه ميشناسه 


نميدونم منظورمو کسي متوجه ميشه يا نه ولي خودم فهميدم چي گفتم و بايد ميگفتم 


با عرض سلام و خسته نباشيد 


بعد از چند وقتي غيبت و مشکلات زيادي که چند باري نوشتم و پاکشون کردم 


الان اومدم بگم قشنگترين و خلاقانه ترين قربون صدقه عمرمو امروز صبح تو راه رفتن به محل کار از دهن محسن شنيدم و حيفم اومد ثبتش نکنم 


بعد از اين که بهش گفتم لطفا يه کم خلاقانه قربون صدقم برو، گفت:


تکه تکه بشم برات الهي 


محسن جانم از همين تيريبون اعلام ميکنم خدانکنه، الهي تا ابد کنار هم باشيم و عاشق اين قربون صدقه خلاقانت شدم


98/09/23


خدايا نميدوني چقدر خوشحال ميشم و ذوق ميکنم وقتي نشونه هاتو ميبينم 


وقتي اتفاقاتي ميوفته که تنها ميشم و بهشون فکر ميکنم و رد پاي تورو ميبينم 


خدايا نميدوني رد پات تو زندگيم چقدر همه چيزو قشنگ تر ميکنه 


خدايا نميدوني تکيه دادن به تو چه حالي ميده وقتي از همه خسته ميشم و يهو يه صدايي تو دلم ميگه مگه نگفته بودم خودم کنارتم؟ ها؟ اين کاراا چيه پس؟


پاشو آماده شو يه چيز باحال تر در انتظارته


اون چيز ميتونه قدرت دروني من باشه 


شايد بقيه نبيننش يا بي ارزش بشمارنش ولي من که ميدونم چه چيزي خفني نصيبم کردي 


خدايا عاشقتم 


عاشق رد پاتم تو زندگيم 


عاشق وقتي که تو گريه هام ميخندونيم 


عاشق وقتي که ارزش چيزايي که دارمو بهم ميفهموني


عاشق لحظه هاي تلخ و شيريني ام که داري باهاش قدرتمند و بزرگم ميکني 


خدايا من بهت ايمان دارم از ته قلبم


عاشق لحظه هايي ام که باهم نگاه ميکنيم به عقب و ميخنديم و من چه ذوقي ميکنم لبخند رضايتتو ميبينم


ميخواستم عکس بزارم که مربوط به خدا باشه 


ديدم بهتره بگم هرکي ازين رد پاها تو زندگيش ديده ميدونه خدا چه شکليه.


نيازي به عکس نيست


شقايق_گاده


 


اين دلنوشته ايست از دل پر درد يک شهروند ايراني 


که نميداند چگونه مرگ به استقبالش مي آيد 


مگر مسلمان بودن غير از انسان بودن است؟


مگر مسلمان راستگو نيست؟


مگر مسلمان صلح طلب نيست؟


مرگ مسلمان مخالف ظلم، فقر، ريا کاري و پليدي نيست؟


مگر مسلمان طرف حق نيست؟


چه ميکنيد با باور هاي اين مردم؟


گفتيد قهرمان را کشتند و مردم را به خيابان ها کشانديد


نگفتيد قهرمانمان را بي تدبيري چه کسي به کشتن داد؟


اگر قهرمانتان ارزش انتقام سخت را داشت پس چرا مراقبتش نکرديد؟


چه کرديد که مردم از مهر روي پيشاني، لباس روحانيت و ازين کشور جمهوري اسلامي بيزار شدند؟


به اسم دين چه کار ها کرديد به خيال اينکه کسي متوجه اين تظاهر به دين داري نميشود 


چشمتان را روي اين حجم عصبانيت مردم بستيد فکر نکرديد روزي اين ليوان پر ميشود، سرازير ميشود و نابودتان ميکند 


بترسيد از روزي که خدا جلويتان را بگيرد بگويد: گرفتيد


شانس خدايي شدن 


شانس شناخت خدا 


شانس رسيدن به تقوا 


شانس انسان والايي بودن


شانس انسان بودن به معناي واقعي را به اسم امر به معروف و نهي از منکر از جوانان اين مملکت اسلامي گرفتيد


با سخت گيري 


با عمل نکردن به دستورات خدا 


با پليدي 


با دروغ 


چه کرديد با اسم شريف اسلام، مسلمان و شيعه؟


چگونه خود را توجيح کرديد وقتي جوانان وطن را پر پر ميکرديد به جرم اعتراض، به جرم آزادي خواهي و.


جرم ساختيد و سرکوب کرديد 


يک ملت را عزادار جوانانش کرديد و سرتان را بالا گرفتيد گفتيد کشور به آرامش برگشت در صورتي که فقط صداي گريه را خفه کرديد و اين داغ در دل مردم پاک نشد 


داغ روي داغ 


آرزوي بزرگان وطنم اين بود؟


اين وطن الان به يک کوروش نياز داشت 


ولي از کجا معلوم يکي از اين قربانيان کوروشي نبوده که زير دست و پاهاي اين نظام له شده


وجهه يک ايراني، يک با فرهنگ و يک هنرمند را در جهان خط خطي کرده ايد


وقتش رسيده


وقتش رسيده از خدا بترسيد


سکوت کنيد و کنار برويد


ميخواهيم خدا بسازد


ملتي خالي از تظاهر، دروغ، ظلم، فقر و.


دلم براي ملت مهربان و با فرهنگ و مهمان نوازم تنگ شده است


دلم پر ميکشد براي يک جشن با شکوه ديرينه به سبک ايراني اصيل با دل خوش و خنده از ته دل مردمانم


چند صباحي به تعبير ارزويم نمانده ولي اميد دارم به خدايي که رد پايش هميشه در زندگي ام بوده


زنده ايم، نه به اميد مرگ ظالمان و انتقام از آنها


بلکه بر اين عقيده ام که هيچکس ذات پليد ندارد، روح خدا در انسان دميده شده است


پس زنده ايم به اميد خدايي شدنتان


شقايق_گاده


https://torobche.com/wp-content/uploads/2018/01/Iran.Flag_.On_.Iran_.Map_.thmb_.jpg


وقتي به غذا درست کردن به چشم خلق يک اثر هنري با ارزش نگاه ميکنم به نظرم خيلي زيبا، دوست داشتني و جذابه 


حتي ميشه گفت درست کردنش از خوردنش هم باحال تره 


و ديدن لبخند رضايت کسايي که غذارو ميخورن ذوقمو بيشتر ميکنه 


البته احتمالش وجود داره که از ذوق و بال بال زدن من خندشون گرفته و من برداشتم لبخند رضايت بوده 


و اين سوال وجود داره که اگر من وظيفم بود هر روز غذا درست کنم و بايد همش اين همه زحمت ميکشيدم ، اين ذوق وجود داشت يا نه ؟


خوب الان ما هنوز سر خونه زندگيمون نرفتيم و من معمولا پنجشنبه ها که محسن سرکار ولي من تعطيلم غذا درست ميکنم يا وقتايي که حسش بياد 


من يه رئيس دفتر هستم و معمولا 10 ساعت از روز رو پشت کامپيوتر کار ميکنم و گاهي روزاي خلوت ميام و يه سري به پارسي بلاگ ميزنم و اگر چيزي تو ذهنم باشه مينويسم و بعد ميرم يه نگاهي به بازديد وبلاگ ميکنم و چشام يهو از حدقه ميزنه بيرون که اينا کي هستن که ميان دلنوشته منو ميخونن و تعجب ميکنم ازين که نوشته هام براي کسي که منو نميشناسه جالبه 


من آدرس وبلاگمو به چند نفر بيشتر ندادم: همسرم، استادم، دختر دايي، زندايي و يکي دو تا از دوستام ، تعدادشون انگشت شماره و نميدونم هنوز ميخونن اينارو يا نه ولي بايد از همين تيريبون اعلام کنم اگه ميخونين خيلي ماهين و من خيلي خوشبختم که شمارو دارم  


چقدر من من کردم حالا از شخصيتم بخوام بگم براتون 


قشنگ دو تا شخصيت دارم


يکيشون دوست داره آهنگ شهرام شپره بزاره برقصه و بچرخه انقدر بپره و جيغ بزنه و شلوغ کنه تا خسته شه بعد هي بره عروسک خرس و لباس خرسي بخره شبيه بچه ها کنه خودش رو و بازيگوشي کنه


و اون يکي شخصيتم دوست داره شجريان گوش کنه، بشينه کنار شومينه و کتاب کيمياگر بخونه به قدرت طبيعت، انسان و خدا فکر کنه تابلو عکس مولانا، شجريان و. آويزون کنه به اتاقش و نگاه کنه و سير نشه


گاهي رو اينم گاهي رو اون 


حالا خوب شد محسن اينجوري نيست 


فکر کن مثلا وقتي اون تو شخصيت اولش فرو رفته و داره بپر بپر ميکنه، من بشينم کنار شومينه چاي بخورم و کتاب بخونم :)


همسر بهتر از جانم ماشالله کاملا آدم صبور (غير از زمان رانندگي) و حلال مشکلاته (ميشه با خيال راحت بهش تکيه کرد) و هميشه مخش کار ميکنه و اقتصادي عمل ميکنه ولي خسيس نيست يعني براي عشق و حال و تفريح کم نميزاره 


و من هميشه بهش افتخار ميکنم چون شاهد تلاش بي وقفه اون در تمام کارهاي بزرگ و کوچيک هستم 


من هميشه دوست داشتم همسرم بانمک و شوخ باشه ولي نه ازينا که تو مهمونيا ميان وسط کل مجلسو ميخندونن 


دوست داشتم با وقار باشه ولي نه اونقدر خشک و بي روح که نشه باهاش شوخي کرد


و اين دقيقا چيزيه که تو محسن پيدا کردم 


بانمک و شوخ و عين حال متين و با وقار 


وقتي محبوبيتش رو بين بزرگتراي فاميل و بين هم سن و سالاي خودمون ميبينم خيلي لذت ميبرم 


البته که برام مهم نيست کسي چه فکري ميکنه ولي اين حس ناخداگاه مياد سراغ آدم و يه حالي به آدم ميده 


اون تمام نياز هاي من رو به راحتي برآورده ميکنه و من وقتي با محسنم، خود خودمم 


و کاملا ميتونه حرف نگفته يا دلخوري کوچيکو از رو قيافه و حرکاتم که قصد پنهان کردن احساسم رو دارم تشخيص بده 


من خوشبخت ترينم با وجود همچون تويي روي زمين 


تو بزرگترين هديه خدايي که من ازش سير نميشم و هميشه قدردانشم و از خدا ميخوام تا ابد همراهم باشه 


اينايي که گفتم دال بر اين نيست که ما دعوا نميکنيم و همه چي بينمون گل و بلبله 


ما خيلي همو دوست داريم و قهر برامون واقعا غير قابل تحمل


 بحث ميکنيم ولي بي احترامي، خير 


تا حالا کوچکترين بي احترامي به هم نکرديم و اگر ناخواسته اينکارو کرديم بعدش عذرخواهي کرديم و از دل هم درآورديم البته اوني که موقع عصبانيت کنترلشو از دست ميده معمولا منم و بعدش با پشيموني عذرخواهي ميکنم 


يه بدي که داريم اينه که


البته نميشه اسمشو گذاشت بدي، شايدم خوبي، حالا ميگم چرا


يه خصلتي که جفتمون داريم اينه که وقتي ناراحت ميشيم جفتمون ساکت ميشيم، قهر ميکنيم و حرف نميزنيم 


البته که وقتي قهريم سلام و عليک، صبح بخير و با خبر شدن از ناهار و شام خوردن سر جاي خودشه


ولي يه کم که گذشت تازه زبونمون باز ميشه و حرف ميزنيم، ااز دلخوري هامون ميگيم و بعد همه چي رو حل ميکنيم و گاهي لازم ميبينيم که خودمونو اصلاح کنيم و براي اينکار تلاش ميکنيم تا همو کمتر ناراحت کنيم


ميگم خصلت خوب چون درسته عصبي ميشيم و نميتونيم اون لحظه خودمونو کنترل کنيم و خوب باشيم ولي حداقل ساکت ميشيم و با حرفايي که نبايد گفته بشه، همه چيو خراب نميکنيم


يه چيزي بگم؟ شايد براتون جالب باشه که وقتي آشتي ميکنيم، من همش از اين مينالم که چرا تو با من قهري بغل و بوسم نميکني؟ يعني وقتي قهريم همچين توقعاتي هم داريم والا مگه ميشه آدم روزشو بي محبت و آغوش شب کنه:) حالا ناراحتي که باش :)


ديگه جونم براتون بگه که همچنان دارم سعي ميکنم که رفتار بهتري از خودم نشون بدم، بهتر خودمو کنترل کنم و کمتر محسن رو ناراحت کنم و لحظات رو براش شيرين کنم 


به نظرم حالا حالا جا دارم تا بهتر شدن


اونقدر نفرات وبلاگ زياد نيست که آخر متنم بنويستم دوستون دارم 


ولي ميتونم بنويسم همه رو دوست دارم 


هرکسي و چيزي که خدا آفريده رو دوست دارم 


شقايق_گاده


http://s6.picofile.com/file/8384142568/Untitled.jpg


 


جمله زير برگرفته از يه آهنگ قديميه که حال منو وقتي لبخند محسنو ميبينم به خوبي وصف ميکنه


هنوزم وقتي ميخندي دلم از خوشي ميلرزه


استرس بدي دارم امروز 


و از صبح دارم هي برنامه ريزي و حساب و کتاب ميکنم 


و آخرشم سردرد گرفتم نشستم به نوشتن 


ميترسم بيکار شم 


ترس از بيکار شدن بدجوري ذهنمو بهم ريخته


البته ميشه گفت طبيعيه 


چون چهار سال اينجا کار کردم و تصور اينکه جاي ديگه اي بخوام مشغول بشم و جا بيوفتم برام وحشتناکه


و علاوه بر اون اينجا موندن هم برام وحشتناکه


راستش فضا، فضاي قبل نيست و خيلي چيزا عوض شده 


و فکر ميکنم اينجا ديگه جاي موندن نيست 


حالا که زياد به شروع سال جديد نمونده و من قراردادم تا پايان سال هست ترسم بيشتر هم شده 


خوب نه که همسرم هزينه ها رو متقبل نشه ولي استقلال مالي چيزيه که من بايد داشته باشم و الان با اين شرايط بد اقتصادي کشور بايد رو پاي خودم بايستم و از پس جهيزيه و باقي خرج و مخارج بر بيام 


واقعا کار سختيه 


شايد صلاحم تو اين باشه که از اينجا برم و تجربه هاي جديدي کسب کنم و آدم بهتري بشم


من از پسش برميام به کمک خدايي که هميشه پشتمه 


مثل تمام سختي هاي زندگي که با هم ردش کرديم 


اينم ميگذره و بعد ها برميگردم و ميگم همينا منو قوي کرد


بعله اينجورياست من ميتونم 


امروزم مثل روزاي ديگه سخت از خواب پاشدم و الان در حال خميازه کشيدنم نميدونم اين خواب چرا بيخيال من نميشه انقدر خواب ميبينم که وقتي بيدار ميشم احساس خستگي شديد دارم و حس ميکنم اصلا نخوابيدم 


نصف خوابامم قشنگ يادمه که خيلي راحت ميتونم با اتفاقاي روزم تطبيق بدم و ببينم چقدر از اتفاق هاي روز سر چشمه ميگيره 


مثلا ديروز يکي از اعضا هيات مديره که خيلي شبيه دايي کوچيکمه اومده بود اينجا و من شبش خواب ديدم با داييم تماس ميگيرم و اون جواب  ميده و.


يا قرار بود يه مسئله اي رو براي خواهر شوهرم توضيح بدم همش ميترسيدم نکنه يادم بره ديشب خواب ديدم اون مسئله رو دارم با جزئيات براش تعريف مي کنم و.


بله ميشه گفت تمام خواب هايي که ميبينم از اين ذهن مشغول سر چشمه ميگيره و از ترس و استرس ها 


کنترل کردنشون واقعا کار سختيه 


چون من به طور ناخداگاه يهو وقتي يه اتفاقي ميوفته ميرم تو فکرو تا کسي باهام کاري نداشته باشه هم بيرون نميام 


و اينا جمع ميشن و شب خوابشونو ميبينم 


مثلا خدانکنه من يه خون يا ناراحتي يا گريه يکيو ببينم حتما شبش يه خواب وحشتناک ميبينم 


حالا قبلاً که قشنگ زندگي ميکردم يعني چجوري روز تو خونه خودم و با لباساي خودم دارم زندگي ميکنم، تو خوابم واسه خودم خونه و لباس مشخص داشتم و واسه خودم زندگي ميکردم


هر شبم ادامه خوابمو ميديدم


خيلي ها هستن که خيلي وقته خواب نديدن 


خيلي دوست دارم بدونم وقتي کسي ميخوابه و خواب نميبينه صبحش چه حسي داره


خواب نديدن هم آرزوست والا 


ولي باز خداروشکر 


واسه همه چيزايي که دادي و ندادي


پريشب خيلي عصبي بودم و يه متن بلند بالا واسه خودم نوشتم و کلي بد و بيراه بار خودم کردم 


حالا نميدونم چجوري از دل خودم در بيارم 


اگه کسي پيشنهادي داره بگه !


هرچند که فقط خودت ميتوني بفهمي حالت با چي خوب ميشه 


شما چجوري از دل خودتون در ميارين؟


 


 




ما بي غمان مست دل از دست داده‌ايم




همراز عشق و همنفس جام باده‌ايم






بر ما بسي کمان ملامت کشيده‌اند




تا کار خود ز ابروي جانان گشاده‌ايم






اي گل تو دوش داغ صبوحي کشيده‌اي




ما آن شقايقيم که با داغ زاده‌ايم






پير مغان ز توبه ما گر ملول شد




گو باده صاف کن که به عذر ايستاده‌ايم






کار از تو مي‌رود مددي اي دليل راه




کانصاف مي‌دهيم و ز راه اوفتاده‌ايم






چون لاله مي مبين و قدح در ميان کار




اين داغ بين که بر دل خونين نهاده‌ايم






گفتي که حافظ اين همه رنگ و خيال چيست




نقش غلط مبين که همان لوح ساده‌ايم


#حافظ


http://s7.picofile.com/file/8387747600/c02669ec22fb7d91862477dde3658a75.jpg


يه کتاب حافظ جيبي دارم وقتي دلم ميگيره بازش ميکنم و ميخونم 


اينم يه روزي از همين روزاي سرد زمستوني باز کردم و خيلي کيف کردم وقتي اسممو تو شعرش ديدم و توصيف شعرش عين حال و روزم بود


عکس محسن رو گذاشتم بينش تا هروقت دلم خواست بخونمش، شده شعر مورد علاقم از حافظ


حافظ جان، جان و جانانمي




قبل از اينکه سر روي بالشت بزاري و با بوس و بغل به استقبال خواب بري


قبل از اينکه يه شام سبک بخوري و فيلم مورد علاقتو نگاه کني


قبل از اينکه از سرکار بياي و لباساتو دربياري و راحت بشي


قبل از اينکه روز کاري بي استرس داشته باشي


قبل از اينکه ناهار ماکاراني بخوري و ذوق کني


قبل از اينکه صبحانه قهوه بخوري


دقيقا قبلش وقتي صبح از خونه مياي بيرون و با خودت ميگي اگه الان يه کلاغ ديدم امروز روز خوبيه


دقيقا همون لحظه صداي قار قار کلاغو  که داره بالا سرت پرواز ميکنه رو ميشنوي


دقيقا همون لحظه ميفهمي امروز چه روز با شکوهيه


قار قار کن که من مست شنيدنشم 


https://media.mehrnews.com/old/Larg1/1391/12/26/IMG07384526.jpg


 


بار ها سعي کردم رو پاي خودم بايستم و از کسي کمک نخوام نه مالي و نه عاطفي 


ولي بارها مجبور شدم خواسته يا ناخواسته کمک بخوام 


هم مالي و هم عاطفي ولي الان که 23 سال و 8 ماه و 3 روز دارم 


ميخوام ديگه از کسي کمک نگيرم 


و به کسي کمک بي حساب و کتاب نکنم که خودم لنگ شم


و ديگه نزارم کسي بهم توهين کنه 


و براي خودم، کسايي که دوسشون دارم و پولي که براش زحمت ميکشم و. ارزش قائل بشم


و به يه آدم قوي تر تبديل بشم 


براي اين کار يه سري قوانين بايد تصويب کنم و رعايتشون کنم 


قانون اول: کمک بي حساب و کتاب آدمارو پرتوقع و محبتت رو به وظيفه تبديل ميکنه


قانون دوم: کسي که کمک نميکنه چون خودش لنگ ميشه خودخواه نيست


قانون سوم: ارزش قائل شدن براي کسي که شمارو بي ارزش ميشماره حماقت 


قانون چهارم: به جاي کمک الکي به افراد راه حل نشونشون بدين


قانون پنجم: اگر کاري از دستتون بر مياد و آسيبي به شما وارد نميکنه انجامش بدين 


 


 


https://media.sarpoosh.com/images/article/picture/biography-hushangebtehaj970120.jpg


پيشِ سازِ تو من از سِحر سخن دم نزنم
که زباني چو بيان تو ندارد سخنم

ره مگردان و نگه دار همين پرده ي راست
تا من از راز سپهرت گرهي باز کنم

صبر کن اي دل غمديده که چون پير حزين
عاقبت مژده ي نصرت رسد از پيرهنم

چه غريبانه تو با ياد وطن مي نالي
من چه گويم که غريب است دلم در وطنم

شعر من با مدد ساز تو آوازي داشت
کي بود باز که شوري به چمن در فکنم

همه مرغان هم آواز پراکنده شدند
آه از اين باد بلاخيز که زد در چمنم

ني جدا زان لب و دندان چه نوايي دارد؟
من ز بي همنفسي ناله به دل مي شکنم

بي تو آري غزل «سايه» ندارد «لطفي»
باز راهي بزن اي دوست که آهي بزنم

#امير_هوشنگ_ابتهاج


بين اشعار استاد ابتهاج اين يکيو انگار يه جور خاصي دوسش دارم مخصوصاً اون بيتي که بلد کردم 


بعضي آدما چه دوست داشتني و دلنشينن هم قيافشون، هم صداشون و هم اشعارشون با روح و روان آدم بازي ميکنه 


زادروزت مبارک استاد


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Dan Michael To improve درمان بواسیر نامي گشت ايرانيان سیب فرکتال ساخت استخر در تهران و کرج | اجرای انواع طرح های کاشی کاری |سازنده استخر مهندسی صنایع