ما بي غمان مست دل از دست دادهايم
همراز عشق و همنفس جام بادهايم
بر ما بسي کمان ملامت کشيدهاند
تا کار خود ز ابروي جانان گشادهايم
اي گل تو دوش داغ صبوحي کشيدهاي
ما آن شقايقيم که با داغ زادهايم
پير مغان ز توبه ما گر ملول شد
گو باده صاف کن که به عذر ايستادهايم
کار از تو ميرود مددي اي دليل راه
کانصاف ميدهيم و ز راه اوفتادهايم
چون لاله مي مبين و قدح در ميان کار
اين داغ بين که بر دل خونين نهادهايم
گفتي که حافظ اين همه رنگ و خيال چيست
نقش غلط مبين که همان لوح سادهايم
#حافظ
يه کتاب حافظ جيبي دارم وقتي دلم ميگيره بازش ميکنم و ميخونم
اينم يه روزي از همين روزاي سرد زمستوني باز کردم و خيلي کيف کردم وقتي اسممو تو شعرش ديدم و توصيف شعرش عين حال و روزم بود
عکس محسن رو گذاشتم بينش تا هروقت دلم خواست بخونمش، شده شعر مورد علاقم از حافظ
حافظ جان، جان و جانانمي
درباره این سایت