استرس بدي دارم امروز
و از صبح دارم هي برنامه ريزي و حساب و کتاب ميکنم
و آخرشم سردرد گرفتم نشستم به نوشتن
ميترسم بيکار شم
ترس از بيکار شدن بدجوري ذهنمو بهم ريخته
البته ميشه گفت طبيعيه
چون چهار سال اينجا کار کردم و تصور اينکه جاي ديگه اي بخوام مشغول بشم و جا بيوفتم برام وحشتناکه
و علاوه بر اون اينجا موندن هم برام وحشتناکه
راستش فضا، فضاي قبل نيست و خيلي چيزا عوض شده
و فکر ميکنم اينجا ديگه جاي موندن نيست
حالا که زياد به شروع سال جديد نمونده و من قراردادم تا پايان سال هست ترسم بيشتر هم شده
خوب نه که همسرم هزينه ها رو متقبل نشه ولي استقلال مالي چيزيه که من بايد داشته باشم و الان با اين شرايط بد اقتصادي کشور بايد رو پاي خودم بايستم و از پس جهيزيه و باقي خرج و مخارج بر بيام
واقعا کار سختيه
شايد صلاحم تو اين باشه که از اينجا برم و تجربه هاي جديدي کسب کنم و آدم بهتري بشم
من از پسش برميام به کمک خدايي که هميشه پشتمه
مثل تمام سختي هاي زندگي که با هم ردش کرديم
اينم ميگذره و بعد ها برميگردم و ميگم همينا منو قوي کرد
بعله اينجورياست من ميتونم
درباره این سایت